تابلوی عشق

ضمیمهسایز
D-45,46 -16.pdf311.42 کیلو بایت

 زهره مهدوی پور

 شب تاسوعا بود و هوا گرم گرم. در گوشه‌ای از اتاق، به پدر که روی ویلچر، جلوی تابلوی نقاشی اش نشسته بود، نگاه می کردم، قلم مو رنگ ها را در هم می ریخت و بعد پائین بوم را قرمز می کرد و با همان رنگ خیمه ها آتش می گرفتند...