قصه های این وری

ضمیمهسایز
D-64 -10.pdf579.86 کیلو بایت

 یکی بود یکی نبود، یک پسر و یک [شاید]  دختری بودند که ـ دور از جان، دور از جان ـ با هم چت می کردند. یک روز که پسر توی چت از [شاید] دختر پرسید: «اسمت چیه؟»...