احساس فقر

ضمیمهسایز
didar _ 168 - 12.pdf181.93 کیلو بایت

سیدمحمد معلمی

 خاطره‌های روزه اولی‌ها

 خیلی گرسنه بود. از تشنگی زبانش به سقف دهانش چسبیده بود. حال ایستادن نداشت. روی نیمکت پیاده رو نشست و به ساعتش نگاه کرد. بیست دقیقه مانده بود تا برادرش سعید بیاید و او را به خانه ببرد...