چشم به راه
ضمیمه | سایز |
---|---|
didar _81 - 13.pdf | 268.68 کیلو بایت |
معصومه سادات میرغنی
زن، کوچه و پس کوچههای شهر را پشت سر گذاشت تا به بازار رسید. به در و دیوار بازار که نگاه کرد، پرچمهای مشکی رنگ تسلیت را دید. اشک از چشمانش سرازیر شد. تنها، راه کمی را در بازار پیش رفت و بعد آرام آرام به سمت خانهاش برگشت...