بازگشت گلیدون (گلایُر)
ضمیمه | سایز |
---|---|
didar _ 105 -20.pdf | 3.62 مگابایت |
قصههای دورآباد
ابوشهرزاد
صبح با صدای خروسهای آبادی مردم از خواب پریدند و هراسان بیرون دویدند. کدخدا داد زد: چیه؟ چه شده؟ خروس از بالای دیوار با بالش جاده را نشان داد. نخیر، گرد و غبار معروف نبود. یک سیاهی بود که وقتی نزدیکتر آمد شد چند تا سیاهی کوچکتر...