یادداشت‌های تو

ضمیمهسایز
didar _ 22 -16.pdf226.26 کیلو بایت

 «واکسی!»

 محسن حدادی

 برای امضای برگه ترددم دنبال فرمانده گردان می‌گشتم.

 توی سنگر که خبری نبود. توی محوطه هم آنقدر آدم بود که معلوم نبود،‌ فرمانده کدام است. گرچه به این‌ها نمی‌خورد که فرمانده باشند. من دنبال کسی می‌گشتم که در محوطه قدم بزند و دستور بدهد. یک بی‌سیم دستی هم دستش باشد...