آخرین سرباز

ضمیمهسایز
didar _ 22 -23.pdf391.4 کیلو بایت

 مریم سقلاطونی

 غیر از خدا هیچ کس نبود

 نخ‌ها را یکی یکی کلاف می‌کنم. سبز، زرد، قرمز، بنفش...

 پنجره را آرام باز می‌کنم تا همان جوری که دوست دارد هوا بخورد. یعنی کلاه سبز کاموایی‌اش را بردارد و روی زمین راحت دراز بکشد، از راه رفتنش خوشم می‌آید. خیلی شبیه دایی مجتبی است...