برای خدا پیش ما بمان

ضمیمهسایز
didar _ 22 -28.pdf643.82 کیلو بایت

 نیره قاسمی زادیان

 سکوت فضای کوچه را فرا گرفته بود. هر از گاهی صدای خش خشی این سکوت را می‌شکست. پیرمردی سر کوچه نشسته بود و یک جعبه چوبی با چند قوطی واکس و تعدادی بُرس و یک مشت میخ و چکشی تمام دارایی او را تشکیل می‌داد...