عطر الله اکبر

ضمیمهسایز
didar _ 31,32 -14.pdf889.15 کیلو بایت

 مجید ملامحمدی

 عمو، صدایش را آورده بود پایین و داشت به ننه چیزهایی می‌گفت. گمانم رفت به این که دارد می‌نالد و از آن حرف‌های بو دار می‌بافد. مهدی بلند شد و رفت به طرف حوض و به آن سبز و سنگینش چنگ انداخت...