تار عنکبوت فقر

ضمیمهسایز
didar _ 35 -14.pdf323.82 کیلو بایت

 ابوالفضل علیدوست ابرقویی

 دست ضعیف پیرزن از زیر چادر رنگ و رو رفته‌اش بیرون آمد، به طرف جوان ـ که به درِ مغازه‌اش تکیه داده بود ـ دراز شد و چیزی طلبید.

 جوان بر بال غرور جوانی سوار بود، مثل کسانی که با تکان دادن دست خود پیرزن را از این که چیزی عایدش شود، ناامید ساخت...