ما ز یاران چشم یاری داشتیم
| ضمیمه | سایز |
|---|---|
| D-159-11.pdf | 257.9 کیلو بایت |
مریم راهی
تلفن زنگ می زند و مرد بی تفاوت است. تا بوق آخر، و قطع می شود مرد پنجره دفتر کارش را تا ته باز می کند و از زیر تمام خرت و پرت های کشوی میزش، جعبه مچاله شده سیگاری را در می آورد...



