شوخی های یک دلقک تنها
ضمیمه | سایز |
---|---|
D-153-16.pdf | 273.22 کیلو بایت |
سیده فاطمه موسوی
من فقط می خواستم
هوا گرم بود و می چسبید کنار حوض وسط حیاط بنشینی و مشت مشت آب بریزی روی صورتت.
مادر بزرگ، عصایش را کنار حوض گذاشت، نشسته، نفسی تازه کرد و آبی به صورتش پاشید.