از ميان يادداشت‌هاي پراکندة يک آدم!

از ميان يادداشت‌هاي پراکندة يک آدم!

معصومه‌سادات ميرغني

1ـ «همکاران و مراجعه‌کنندگان گرامي! لطفاً در را پشت سر خود ببنديد تا از اتلاف انرژي جلوگيري شود. سال اصلاح الگوي مصرف»

نگاهم به برگه‌اي‌ است که پشت در شيشه‌اي ورودي اداره‌اي چسبانده‌اند. آدم‌ها مي‌آيند و مي‌روند و بعضي‌ها که نگاه‌شان به نوشتة درشت پشت شيشه مي‌افتد، انگار تازه يادشان مي‌آيد که در را ببندد!

2ـ «داريم، مي‌توانيم، مي‌خريم! هر چقدر که بتوانيم!»

مرد در صندوق عقب اتومبيل آخرين سيستمش را باز کرده و خودش کنار آن ايستاده و چند نفر از آن طرف خيابان با سبدهاي مختلف سيب، هلو، پرتقال، موز، خيار، سيب‌زميني، پياز، گوجه فرنگي، کيوي و... به سمتش مي‌آيند. در همين هنگام تلفن همراه مرد زنگ مي‌زند و او پاسخ مي‌دهد: «بله! همه را خريدم! نترس خانم! چيزي از مهماني چند نفرة خواهرت کم نمياري. يک مجلسي بشود امشب، رو کم کني!»

3ـ «به اندازة خودمان داريم، به اندازة خودمان مي‌توانيم و به اندازة خودمان مي‌خريم!»

زن و مرد وارد فروشگاه مي‌شوند و سبدي برمي‌دارند. مرد مي‌خواهد از هر چيزي دوتا بردارد و داخل سبد بگذارد؛ اما زن ابرو بالا مي‌اندازد و به ليستي که در دستش دارد، اشاره مي‌کند: «فقط همين‌ها را مي‌خريم. نه کم و نه زياد! فقط لوازم ضرروري که نوشتم را برمي‌داريم!»

4ـ نويسنده سرش را کرده بود توي کتاب‌هايي که از اواخر فروردين 1388 تا اواخر اسفند 1388 دربارة سال اصلاح الگوي مصرف به چاپ رسيده بود. فقط عنوان فهرست‌هايشان يک کتاب کامل و جامع ‌مي‌شد؛ آخر چرا...؟ و آهي از ته دل کشيد.

5ـ دختر مقواهاي سفيد کوچک لابه‌لاي بسته‌هاي صدتايي چاي کيسه‌اي را برمي‌دارد. مادر با تعجب نگاهش مي‌کند و مي‌پرسد: «اينها را براي چه مي‌خواهي؟ به درد که نمي‌خورد!» دختر مقواهاي کوچک را دسته مي‌کند و گوشة کتابش مي‌گذارد و مي‌گويد: «هم براي علامت گذاشتن لابه‌لاي صفحه‌ها تا صفحة خوانده شده‌ام گم نشود، هم از آنها براي يادداشت کردن کارهايم استفاده مي‌کنم. مثل اين‌که يادت رفته امسال سال اصلاح الگوي مصرف است!»

6ـ تلويزيون روشن است و گوشه‌اش جملة سال اصلاح الگوي مصرف نقش بسته. خانواده دور هم نشسته‌اند. آگهي بارزگاني وسط فيلم شروع مي‌شود: «هرگز نشه فراموش لامپ اضافي خاموش... هيچ کس تنها نيست... ماکاروني [...] آيا مي‌دانيد هر شير آبي که چکه مي‌کند، چقدر آب به هدر مي‌رود؟... محصولات ما براي همة سنين... با شرکت در قرعه‌کشي در حساب قرض‌الحسنة بانک... صاحب يک ويلا با تمام امکانات رفاهي شويد... وقت طلاست، بشتابيد و فرصت‌ها را از دست ندهيد...»

حدود پانزده دقيقه‌ چشم‌ها به آگهي‌هاي بازرگاني است و دهان‌ها در حال خوردن ميوه‌ يا چاي يا تخمه و آجيل!

7ـ اگر چه بعضي از سازمان‌ها و خانواده‌ها تلاش کردند و موفق شدند که از مصرف بي‌رويه از کوچک‌ترين چيز تا بزرگ‌ترين و هزينه‌آورترين آن جلوگيري کنند اما حکايت همچنان باقيست و هنوز هستند سازمان‌ها و آدم‌هايي که بايد هلشان داد تا الگوي مصرف خود را اصلاح کنند. نه به خاطر امسال و نه به خاطر ما که در درجة اول به خاطر خودشان و فرزندان و نوه و نتيجه‌هاي قد و نيم قدشان!