تجمل خدايي
تجمل خدايي
برجيان
مينويسم: خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد ولي چرا تلاشهاي يک ماه ما اغلب براي زيبا کردن محل زندگي و نو و تازه کردن وسايلمان بيش از يک يا چند ماه پايدار نميماند مسأله ديگري است.
نميدانم شايد مسأله فرق تجمل باشد با «اِنَّ اللهَ جَميل و يحِبَّ الجَمال»
البته همه را هم طالب زيبايي آفريده است، اما تجمل زيبايي نيست. يک جور خودکشي است براي زيبا جلوه دادن آنچه زيبا نيست. حتي تلاش براي زيبا کردن نازيباييها هم نيست. مثل پيچيدن يک زرورق دور آشغالها يا کادو کردن يک وسيله خراب.
*
تجمل ابزاريست کار آمد براي غفلتها... براي پوشاندن آنچه نميخواهيم ببينيم و هست. و البته انتظاري هم از روح وسيعمان جز اين نيست که براي مدت کوتاهي فقط با اين جلوهها آرام گيرد و پس از مدتي عطشاش ما را دوباره دست به کار رنگ و دکور و تنوع کند اما...
*
چرا آنقدر که به دنبال تجمليم دست به کار جمال نميشويم؟
سخته درست! اما از هر ماه تغيير دادن بيهوده که سختتر نيست. زيبايي پايداره اما تجمل رفتني است مثل مد.
*
جمال زيبا بودن است و زيبا ديدن، و پر است از سادگي؛ عنصري اصلي که در هياهوي نقشها فراموشش کردهايم. با اين که بارها شنيدهايم مسابقه نقاشي چينيها با روميان را؛ يک ماه تمام نقش و نگار حک کردن بر ديوار چينيها در مقابل آينهاي که با تلالو بيشتر اين همه را نمايان ميساخت رنگ باخت.
به همين سادگي. چون سادگي و صافي آينه به اين همه زيبايي اضافه شده بود.
خدا زيباست و جز زيبايي نيافريده است. پس اين همه تلاش بيهوده براي تغيير؛ بدون تغيير نگاه خودمان بيفايده است، بيفايدة بيفايده.
چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.
*
همه چيز زيباست؛ منتها اگر در جاي خودش قرار بگيرد.
در زيباترين صورتها اگر جاي لبها و چشمها را عوض کنيد وحشتناکترين چهرهها را خواهيد داشت و به همين دليل عدالت از همه چيز زيباتر است. يک عدالت گسترده که همه اجزاء زندگيمان را در بر بگيرد. از طراحي اتاقمان گرفته تا طراحي روحمان.