غریبه

ضمیمهسایز
D-48 -22.pdf335.48 کیلو بایت

 فاطمه بختیاری

 نگاه می کردند؛ بی تفاوت و گنگ. در چشم هایشان چیزی نبود؛ نه علاقه نه حسرت، هیچ هیچ. زن، دست سفید و لاغر دخترک را گرفته بود. مرد، عینک آفتابی اش را از روی چشم های آبی‌اش برداشت...