پدر به فدایت

ضمیمهسایز
didar _ 86 - 07.pdf213.59 کیلو بایت

معصومه سادات میرغنی

 زنگ شترها همه جا را پر کرده بود. همه در فکر بودند. یک تکه کاغذ دست به دست می چرخید و به هر کس که می رسید خیره به آن نگاه می کرد بهت و حیرت وجود تک تک شان را فرا گرفته بود...