یادداشت‌های یک زایر میر مهربان

ضمیمهسایز
didar 69 -10.pdf269.31 کیلو بایت

 علی مهر

 کتاب دعا در دستش بود؛ اما نگاهش به جلو خیره بود. حال خوشی داشت. در عالم دیگری سیر می‌کرد و زیر لب زمزمه می‌کرد: «آقا مهربونه...»...